چن وقت پیش یکی اینجا تایپیک زده بود که با ی مرد متاهل دوس شده اولش نمیدونسته طرف متاهله بعد فهمیده تازه باهم رابطه هم داشتن و دختریشو هم بهش داده بوده بعد که خانمه فهمیده بود زن داره میخواسته بود جدا شه اما اون گفته بوده نه من دوسش ندارم زنم نمیخوام تو رو میخوام طلاقش میدم اما بعد ی مدتی به خانمه گفته بوده زنشو دوس داره و رابطشون بهم خورده بوده بعد ی مدتی پسره زنگ زده بوده کشونده بودش سرقرار انگاری فقط برا رابطه بعد از مدتی دوباره زنگ زده بوده گفته زنش رو طلاق میده اینو میگیره زنرو طلاق میده میاد خواستگاری این تو همین گیر و دار دوباره دختررو میپیچونه میره دنبال زن سابقش دوباره زن سابقشو عقد میکنه و از اون شهر میره دختره هم خیلی داغون میشه بعد دوباره پسره پیداش میشه میشه میگه باید همینجوری با من باشی وگرنه نمیزارم ازدواج کنی و دختر نیستی دیگه دختره هم همه خانوادش فهمیده بودن اینم میترسیده بیاد به خانوادش بگه دختر نیس همش به پسره باج میداده تا اینکه دختره با ی پسره نامزد میکنه اما همون پسره میاد به نامزدش همه چی میگه اونم دختررو ول میکنه دیگه دختره خیلی نا امید میشه از دست این مرده نجات نمیتونسته پیدا کنه تا اینکه ی خواستگار مذهبی گیرش میاد مرده میگه دوباره نمیزارم عروسی کنم خلاصه خواستگارشو پیدا میکنه همه چی بهش میگه ولی خواستگارش دختررو ول نمیکنه پاش میمونه با همم اردواج میکنن اونم گورشو گم میکنه چون خواستگار دختره حسابی از خجالتش در اومده بود اما همیشه ادم اینقدر خوش شانس نمیتونه باشه