2777
2789

خاطره ی اولین رابطه ی عاشقانتون؟چی بود؟؟

من،رفته بودم مغازش،برای خواهرم گوشی بخریم

من ناراحت و عصبی بودم.سر یه موضوعی

تیپمم دقیقا عین رضا عطاران ،تو نهنگ عنبر

یه کتونی سفید بزرررررگ

یه مانتو تا نزدیکای ساق پام

یه روسری مشکی پر از پرز😳🤦🏻‍♀️

یادم میاد میخوام خودمو اینقد اینقد کنم👌🏻

بعد ما رفتیم سمت شاگردش،گوشی رو قیمت کنیم

اون داشت نگام میکرد،حالا نمدونم خوشش اومد یا گفت این کولی کیه😅😂

بعد من یه چشم غره ای رفتم براش

...

ولی این فقط اولش بود،بعد ها خیلی چیزها شد😅😂

فعلا هم به ازدواج ختم نشد

شما چی؟؟؟تعریف کنید

*این کاربری رو زیاد جدی نگیرید...                                          چون قبلا یه نفر بود، اما الان حدود هفت هشت نفره.             که یک کدومشونم خودش نیست🦋

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

اولین بار تو عروسی داداشش دیدمش 

تو کت شلوار مشکی

موها خوش حالت 😍

اخه فامیل بودیم پدر مادرش تو روستا مون گفته بودن فلانی (من) رو در نظر داریم برای پسرمون

منم اونجا دیدمش

الانم ازدواج کردیم

💙کنکوری1400✌🤓
عاشقت شده بود؟؟

نمی دونم

هنوز مبهمه😂

*این کاربری رو زیاد جدی نگیرید...                                          چون قبلا یه نفر بود، اما الان حدود هفت هشت نفره.             که یک کدومشونم خودش نیست🦋

رفتیم تو پارک لاله نشستیم ساندویچ سوسیس بندری خوردیم نونش همینجوری خورد میشد می‌ریخت رو هیکلم موهام میرفت تو دهنم رژ لبم اومده بود رو چونم دور لبمم کلا روغنی و چرب 😂😂


تو اکثر تاپیکام سعی میکنم اگه چیزی بلدم یادتون بدم یا چیزای خوب رو باهم فرهنگ سازی کنیم باید دست به دست هم بدیم و همدیگرو آگاه کنیم.ما زنیم. از ما قوی تر فقط خداست. راستی اگر قابل دونستید اینستا فالوم کنید shaghayegh_pourahmadi@

اولین بار ک قرار گزاشتیم سره کوچمون بود

بعد رفتم جلوتر دیدم هیکلش خیلی گندس منم نرفتم پیشش ترسیدم تغییر مسیر دادم

هی زنگ میزد پ کجایی

اخر دلو زدم ب دریا رفتم پیشش بردمش ی جای خیلی شلوغ دوتا نیمکت جدا😂😂😘

ب ازدواج و حاملگی ختم شد

به حکمتش دل بسپار🌸

هچی روز اول ک رفتیم ت پارک خالمم بود تنها نرفتم نشستیم ت الاچیق حرف میزدیم یهو خالم اومد با اب هویج بستنی گفت بخورید فشارتون افتاده ضایع شدیم و قرمززززز 

بعدم داشت حرف میزد خالم یهو اومد کنارمون اشاره کردم ب خالم بلند شو برو خالم داشت میرفت پسره گفت ن نرید بمونید خالمم گفت فاطیما بهم میگه برو برو 😓بازم ضایع شدم دوباره اومدم اب هویج بخورم پرید ت گلو هی سرفه سرفه 

به جدایی ختم شد بعد ی سال متاسفانه لاشی ب تمام معنایی دراومد 

برای خوش بخت شدنم یه صلوات مهمونم کنید ❤❤❤❤❤❤❤😘😘😘😘 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792