😂😂😂😂نه صورت نه
اینم مادرجونم گفت
گفت بازنداییت رفتیم روستایی
بعد برگشتنی خونه مادرجونم روضه بود زنداییم میخاست چای بیاره گفت بزار دستام یکم وایتکس بریزم رنگش برگرده(خودش خیلیییی سفیده پنبه است😃) ک خجالت میکشم اینطوری با دستای سیاه چای ببرم😐😐😐😐😒😒😒😒😒مادرجونم جدی گف
ولی ما خندیدیم
والا از زنداییم بعید نیس😀😀😀😀