مشاوره میگفت یادبگیرین از دیگران توقع نداشته باشین اینجوری زندگی راحتتری دارین،ولی این منو توجیه نمیکنه چون میگم که توقع ندارم در صورتی که توقع نداشته باشن،به نظر من همدم غم و شادی ادم یه نفره نه اینکه غما واسه یکی شادیا واسه اون یکی خدا نگذره از سر تقصیراتشون .
الان مادرشوهرم رفته خاستگاری واسه برادرشوهرم منم از طریق خانواده دختره که از قضا خاهر یکی از دوستانمه مطلع شدم فک کن جریان عروسی و خوشی رو به ما نمیگه میگه وای قلبم درد گرفته رفتم دکتر بهم دارو داده،داروش بهم نساخته حالم بد شده منم تو دلم گفتم به درک به من چه،چرا بعضی مادرا دوس دارن بچشونو بچزونن
درکت میکنم تنها راهش اینه که به شخمت بگیریشون کم کم همسرت هم میفهمه که واسشون ارزشی نداره و میاد سمت شما همسر من خیلی خیلی از اوایل بهتر شده ولی خوب بالاخره اونام خانوادشن دیگه نمیشه که کلا قیدشونو بزنه صد البته که منم همچین چیزی نمیخام
همینطوره،ولی تو فک کن اصلا وجود خارجی ندارن ازین به بعد نه با غماشون غصه بخور نه با شادیاشون شاد شو.
تو هم مثل اونا مخفی کاری کن چیزی از خودت و زندگیت بهشون نگو کلا سنگین رنگین و کم حرف برو خونشون من همین کارو کردم خیلی راضیم خداروشکر حداقل دیگه حرص نمیخورم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
