به بهانه های مختلف منو کتک میزد منم یا خانوادمو در جریان میذاشتم یا پدرشوکه در هر دو صورت مقصر من بودم
اتفاق جدیدی که رخ داد این بود من حامله نمیشدم
دوسال تمام دکترای شهرو زیر پا گذاشتیم همش بهم وعده وعید میداد تو تنها من تنها بیام خونه چیکار یه بچه بیار سرت گرم بشه سرمون گرمش بشه بشه شیرینی خونه منم دیگه نمیزنمت
و همزمان طبقه بالای خونه مادرشو ساخت یه خونه فوق لوکس و مستر با ۱۷۰ متر زیر بنا عالی و بزرگ و دلباز ما اثاث کشی کردیم رفتیم اونجا
و من متوجه شدم باردارم یادمه تو کل دوران بارداری تنها دکتر میرفتم اقا ماشین داشت و منو تنها میفرستاد دکتر و سونو با اژانس
هه
یخچال کماکان خالی بود زورش میومد میوه و شیر گوشت و مرغ بخره
یادمه چندین بار یه اتفاق افتاد و اون این بود که یخچال خالی بود از جیبش رسید های ۷۰۰ تومن یا یک تومنی رستوران میافتاد که مثلا با دوستاش رفته خورده بدون کوچکترین فکری که مثلا زنم حاملست نیاز داره خوب بخوره من تو کل بارداریم میوه و مغز منتفی بود فقط غذام
اونم گاهی خوب بود گاهی بد