تو اتاق پسر خواهرم بود و شوهرم...دمر خوابیدم شوهرم گف زشته درس بخواب گفتم محمد که خوابه بزار راحت باشم...اقا تا خوابیدم بعد ۵ دقیقه نمیدونم چی شد یه گ و ز بدجور دادم هنگ کردم به خدا..دیدم محمد گوشه لبش کجه داره میخنده..شوهرمم هی غر میزد که مگه نمیگم درس بخواب