خانوما من سه روزه اومدم خونه پسرعمه شوهرم دوتابچه دارن دختر وپسر روز اولی خیلی خوب بودن گوش حرف میدادن ولی این دوروز خیلی فضول شدن
باباشون وشوهرم رفتن روستا خونه اون یکیشون که سربزنن چون دور بود وکارداشتن دیگه برنگشتن
من موندم واینا فضولی وسروصداشون ازیه طرف گیردادنای مامانشونم ازطرف دیگه دیونم کرد بچش گوش حرفش نمیدادن میگفت سحر توبهشون بگو گوش بدن انجام بدن منم صدبار میگفتم انگار هیچ ایتقدر نق میزد بهشون پسرش باهاش بحثش میشد جیغ وداد و....یه دیونه خونه کامل درنظر بگیرین شما
منه ازهمه جا بیخبرم اومدم پیام دادم شوهرم اولش نوشتم ابوذر نفهمه این پیامو دادم بعد شروع کردم گلگی کردن که بچه ها دیونم کردن خسته شدم بسکه گفتم بکن ونکن وخیلی چیزای دیگه که افتضاح بود ولی یادم نمیاد😢😢 فرداهم کل خانواده اینا باخواهر وبرادر همه میان اینور دورهم منم ته پیامم نوشتم فرداهم اینا میاد شلوغ میشه بدتر زودتر برگردیم خونه برم خونه خودم یکم ارامش داشته باشم 😓دکمه ارسالو زدم انگار بهم وحی شد گفتم نکنه این پیشش باشه بخونه نگو طرف گوشی شوهرمو برداشته تنظیماتش درست کنه اسم خودشو اول پیام دیده بجای شوهرم بابای بچه ها پیامو خونده ابرو وحیثیتم رفت نمیدونم چجور جمعش کنم😥😥😭😭