خانوما دلم گرفت از شوهرم..
ما امروز تعمیرات کولر داشتیم پدرشوهرم اومد کلی زحمت کشید کلی ام قدردانشونم
قرار بود افطار بریم خونشون
من روزه نبودم
دیگه کلی خونه بهم ریخت منم وسواس بیش از حد دارم خیلیم دارم روش کار میکنم
شوهرمم میدونه
ولی دیگه نزدیک اذان بود کاراشون تموم شد پدرشوهرم عجله داشت گفت من میرم پایین شما بیاین
من گفتم به شوهرم صب کن برم حموم ۵ دیقه ایی میام گفت بزار جارو کنم خورده ریزا از زمین جمع شه گیررر داد گفتم من کثیفم تو خودت و کثیف نکن
همش گفت زود زود زود
دیگه کلافه شدم گفتم من نمیام بخدام منظورم این نبود که دوست ندارم برم خونشون چون میدونستم روزن گناه داره گفتم تو برو منتظر نمونن الان قهر کرد رفت..بعد..