نمیدونم اسمش عشق هست یا نه
هر چی که هست یه احساس خوبه
اینجوری که از وقتی اون اومده تو زندگیم بیشتر خودمو تو آینه میبینم
بیشتر با خودم حرف میزنم
و تو آینه همش حرکتایی درمیارم که ببینم لوند هست یا نه بهم میاد یا نه
خلاصه که یه دختر خل چل
کنارش احساس آرامش دارم
وقتی میخوام ببینمش نزدیک به رسیدنم که میشه قلبم تندتر و محکمتر میکوبه
بوی عطرش تو ذهنم ثبت شده
بوی هر دیدارمون توی خاطرم میمونه
وقتی دلتنگشم از عطری که برام هدیه خریده میزنم روی متکام تا با یادش بخوابم
اما بنظرم اینا عشق نیست
این یه حس دوست داشتن بی ریاست
عشق اما چیز دیگه ایه که من هنوز به اون درجه نرسیدم
درجه ی گذشتن از جون برای یار
هر وقت تونستید جونتونو براش بدید به معنای واقعی
اونوقته که عاشقید
پس اسم هوس؛ یا احساس ضعیف و یا دوست داشتن هامونو عشق نزاریم
که همین دوست داشتن زیباست
و البته پایدارتر از عشق های آتشین