دلیلش حسادت باورت میشه من یه جاری داشتم این شکلی بود بخدا فقط خودشو اذیت میکرد از حسادت طوریشده بود که شوهرم طلا میخرید النگو من باید ساق دست دستم میکردم خانوم زندگیش تلخ نشه بخاطر شوهرم گوش میدادم انقدر حسود بود کارایی بامن کرده بود که بگم میمونی فکر کن من هی خوبی بهش میکردم تو روم چیز بهم میگفت قشنگ دادمیزد حسوده همه فهمیده بودن دیگه یعنی زاییدم نیومد دیدنم بشوهرشم گفته بود بری بچشونو ببینی من میدونمو تو بی دلیل نمیدونم چه مرگیش بود