دعا کنیم که خدا کارهای ناپسند و معاصی ما را نیز بهونه ای قرار بده برای کمال و سعادت اگه فکر میکنید محاله باید بگم اشتباه میکنید
روزی شخص مست و عیاشی از دنیا رفت در عالم برزخ که وارد شد فرشتگان با خوشرویی اورا به بهشت هدایت کردند شخص در کمال تعجب پرسید من در دنیا عیاش و خوشگذران بودم و روزی نبود که مست نباشم چگونه من لیاقت بهشت را دارم فرشتگان گفتند ما نیز از حضرت حق همین موضوع را سوال کردیم که ندا آمد از جانب حضرت حق که در شبی درحال مستی هنگامی که از کوچه ای عبور میکردی بر سر کودکی یتیم که در گوشه ای نشسته بود دستی کشیدی و دل اورا شاد کردی شخص درحالی که اشکهایش سرازیر میشد گفت خدایا من ان شب را خوب بخاطر دارم از مستی میتوانستم روی پا بایستم باران آمده و کوچه خیس و گلی بود من زمین خوردم دستم به گلی شد و دستم را بر سر ان کودک کشیدم تا دستم را از گل پاک کنم ندا آمد از حضرت حق که ما به این موضوع آگاهیم ولی آن کودک از این موضوع خبر نداشت و به گمان اینکه تو اورا نوازش میکنی شاد شد و برای ما همین شادی دل کودک یتیم کافیست