اره نگران نباش من خودم از امام رضا خواستم کمک کنه , رفته بودم مشهد و گفتم یجوری خودت کمکمون کن به هم برسیم , البته با اینکه خانواده من مخالف بوذن شوهرم هر لحظه در تلاش بود راضیشون کنه حتی خانواده اش هم همینطور هر روز خواهرش زنگ میزد خونمون با اینکه هر روز همون جواب همیشگی رو میگرفت , چند بار مشاوره رفتیم با مادرم اما من حرفاشونو قبول نداشتم حتی به مشاور هم گفتم واقعا شما چطور مشاوری هستی که یبار به خانواده من نمیگی پسره رو ببینن و عیب و ایرادشو بگن تا من قبول کنم , بی دلیل مگه میشه؟؟؟؟ و اخرش مادرم راضی شد بره ببینتش و با خاله ام رفتن خونه ی مادرشوهرم اینا و اونا هم زرنگی کرده بودن و پدرمو که تو ماشین بوده برده بودن خونه و بالاخره رضایتشو گرفتن و در عرض دو روز هم بله برون شد و هم عقد! الان شوهرم همش به شوخی میگه من خواستگاریت نیومدم که پدر و مادر تو اومدن