2777
2789

بچه ها شما اینو قبول دارین که اگه خاست خدا باشه دو نفر به هم برسن بلخره به هم میرسن و هیچکس و هیچ چیز نمیتونه مانع ازدواجشون بشه؟؟ ازدواج شما چطوری شد؟ اتفاق عجیب یا چیزی مث معجزه باعثش شده؟؟ از تجربتون بگید واقعا دلم شکسته و ناراحتم خانوادم مخالف ازدواجمن..

بنظرم خودمون با خواسته ها و تلقین ها و ترس ها و عادت هامون به تقدیرامون جهت میدیم.خدا در اطلاع کامله وگرنه مسئولیت انتخاب هامون با خودمونه.

هوای خوب مثل زن خوب استهمیشه نیست. ..زمانی هم که هست, دیرپا نیست.مرد اما پایدار تر است.اگر بد باشد, می تواند مدت ها بد بماند و اگر خوب باشد, به این زودی بد نمی شود اما زن عوض می شود با بچه, سن, رژیم, حرف, ماه, بود و نبود آفتاب, وقت خوش...زن را باید پرستاری کرد با عشق،حال آن که مرد می تواند نیرومند تر شود اگر به او نفرت بورزند

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

اره به قسمت قبول دارم . اصلااااا فکرشم نمیکردم زیر بار ازدواج با همسرم برم . همش میگفتم اگ بیاد خواستگاری میگم ن . ولی خب اومد و تحت ی شرایطی مجبور به بله دادن شدم 🤨😐

مرا عهدیست با جانان💏😍

اره واقعا درسته , من و شوهرم با هم دوست بودیم اما خانواده ام شدیدا مخالف بودن حدود 3 ماه طول کشید کلی دعوا و بحث اما در عرض 1 ساعت معلوم نشد چجوری نظرشون عوض شد , در مورد ازدواج داییم کلی جا خواستگاری رفته بودن هیچکس رو نمیپسندید , نگو برا همین زنداییم یبار چندسال قبلش خواستگار رفتن داییم ندیده گفته نه بعد از چند سال دوباره رفتن و خودشون نمیدونستن و داییم بعد از حرف زدن گفته همینو میخوام , در مورد خاله ام که اصلا دوس نداشت ازدواج کنه یه روز بجای مامانم میره کلاسش تدریس کنه اولیای یکی از بچه ها میبینتش بعدا به مامانم میگه خواهرت رو اجازه بدین خواستگاری کنیم و خاله ی من که به همه نه میگفت نشناخته قبولش میکنه و کلی مورد دیگه که بخوام تعریف کنم زیاده

آره موافقم مامان من اصلا نمی‌خواست منو تا بیست و پنج سالگی شوهر بده من هفده سالم بود مامان یکی از دوستام شوهرمو معرفی کرد مامانم هرکاری کرد هر چی بهشون گفت که نیان خواستگاری نتونست آخر هم گفت باید خودم اول بیام خونتون ببینم پسرتون رو وقتی رفت اومد نظرش عوض شد و راضی شد تازه بابام هم از اون طرف مامان وبابام طلاق گرفتن شوهرم آدم مذهبیه و بابام کاملا مخالف مذهبی هاست من خودمم مذهبی ام البته من حتی چون میدونستم رضایت نمیده رفتم دادگاه نامه گرفتم اما در کمال تعجب وقتی فامیلی شوهرم رو شنید و تحقیق کرد و فهمید از چه خانواده ایه بدون هیچ مخالفتی اومد رضایت داد 

بگذار مسخره کنند چادرت را .سیاه بودنش را. چهره بدون آرایشت را.می ارزد به یک لبخند مهدی فاطمه(عج)🥲
واقعا میگی؟؟ چطوری شد دعای خاصی کردی یا کار خاصی کردین یا فقط سپردی به خدا؟

اره واقعا میگم.من به همسرم علاقه داشتم ولی خب اونموقع سنم کم علاقه ام یک طرفه بود دعا که اوف اره خیلی میکردم تا اینکه چندسال بعد اونم بهم علاقه مند شد ولی این شروع ماجرا بود چون خانواده ی من مخالف بودن مادر همسرمم مخالف بود !دیگه ازینجا به بعدشو تلاش کردیم راصیشون کنیم و از خدا هم خیلی کمک گرفتم 

 
اره واقعا میگم.من به همسرم علاقه داشتم ولی خب اونموقع سنم کم علاقه ام یک طرفه بود دعا که اوف اره خیل ...

خوشبحالت خداروشکر. راستش من دیگه واقعا نمیدونم باید چیکار کنم نمیدونم باید امیدوار باشم یا نه... خیلی گیج شدم اصلا حالم خوب نیست. با خانوادمم نمیتونم راجبش حرف بزنم..

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   aeeil  |  11 ساعت پیش
توسط   ملیس۲۳  |  9 ساعت پیش
توسط   edctctvunikabcd  |  1 ساعت پیش