نمیدونم شوهرم و دوست دارم یا نه
خیلی وقتا تا پای جدایی رفتیم اما نشده
یه حسی بهم میگه همونقدر که دوست ندارم خودم تو زندگی اذیت بشم دوست ندارم اونم اذیت شه.من بدون اون خوشبختم اونم بدون من حتما موفق تره.خیلی منطقی رفتار میکنم.هیچ تفاهمی با هم نداریم بعد ۱۳ سال با یه دختر ۷ ساله
مثلا الان که یه دعوا اساسی کردیم و من قهرم و خونه نیستم.دو روزه کسی ازش خبر نداره یه فکرایی میاد سراغم بعد میگم به من چه.نکنه معتاد شه.نکنه خودکشی کرده
اصلا نمیدونم حسم و چطوری بگم.هم احساس میکنم ازش متنفرم هم فکرمیکنم دوسش دارم یا وابستشم
متنفرمااااا ولی حاظر نیستم بلایی سرش بیاد
یا مثلا تو خونه که قهر میکنیم تمام توجه و حواسم به اونه.تماااااامشا یه لحظه بیرون نمیام
مثلا تو اتاقم سرم تو گوشیه میگم داره میره سمت آشپزخونه یعنی چی میخواد در یخچال و باز کرد الان میکوبه.حتما آشپزخونه رو ترکونده.بعد میره بیرون میگم کجا رفت شب میاد خونه و... همش درگیر اون میشم
فکر میکنین من دیوونه ام ولی بخدا خیلی درگیرم
مخصوصا الان که به جدایی دارم فکر میکنم
خیلی آدم بی مسئولیت و بی غیرتیه.زندگی و به یه ورش گرفته.آبروم و همه جا برده انقدر قرض میگیره.هزار تومن دو هزار تومن ۱۰ تومن ۲۰ تومن
دیگه خسته شدم بخدا قبلا معتاد بود الان چی.سرم و نمیتونم بالا بگیرم.یوقتایی نمیدونم تو چه فازیه میگه به درد مردن میخورم مامان بابات چرا تورو دادن به من.یوقتایی مث دیروز میگه مرده و زندت و میارم جلو چشمت.خسته ام دیگه بخدا