ما دیشب دعای ابوحمزه گوش میدادیم با شوهرم بعد یدفه گریه کرد گفت تو باید منو ببخشی چون من قبلا تو گذشته اشتباهی کردم که بدونی دیگه دیدت بهم عوض میشه میترسم نباشی تو زندگیم..گفت کاش یکسال زودتر میومدی..گفت من توبه کردم از اون کار و الانم عذاب میکشم..گفت هیچوقت ازم نخواه بهت بگم..منم هاج و واج نگاش میکردم..شوخی کردم گفتم چیه نکنه ادم کشتی گفت یچیز مثل اون..اینم بگم شوهرم بوکسور بوده و قبلا خیلی ها رو زده..الانم همیشه گفته من از زدن ادما توبه کردم....بچه ها من چکار کنم مغزم هنگه