یاد خودم افتادم .تازه از مسافرت برگشته بودیم همسایمونم خونمون بود.بعد من فهمیدم هی میگفتم پیش خودم حالا چجوری به مامانم بگم.با اینکه از ۹ سالگی بهم گفته بود و همه چیو میدوستم.بعد دیگه رفتم گفتم از ادرارم خون میاد😂🤦.مثلا میخواستم ادای چشم و گوش بسته ها رو دربیارم.خیلیم عادی برخورد کرد مامانم که معذب نشم ولی کلا هیچ وقت با مامانم راحت نبودم الانم نیستم.