از فکرم بیرون درنمیاد لعنتی😔😔😔😔😔

فکر خیلی آزاردهنده هست .اگه کنترل نشه

باگذرزمان و تمرین بهتر میشه وضعیت

مرجان جان بهت گفته بود دوست داره یا خودت از رفتاراش این برداشت رو کردی ؟!

چرا یبار نرفتی ازش بپرسی چرا اینکارو کرد؟؟

خلایق هرچه لایق.... بیخیال، اونی که رفته جاش پشت درِ ... خدا خیلی دوستت داشته که هنوز قضیه کاملا جدی نشده رفته فکرشو بکن اگه ازدواج میکردی بعد بهت خیانت میکرد چه حالی میشدی... حالا حالا ها باید تجربه کنی و پیراهن پاره کنی😅 برو آیندتو بساز جوری که همون آدم حسرت از دست دادنتو بخوره😉

تو خودت هیچوقت بعد از اون ماجرا ازش نپرسیدی چرا این حرفا رو بهت زده ؟! 

به نظرم حداقل یک بار باید بهش پیام میدادی و می پرسیدی چرا اگر منو دوست نداشتی با احساساتم بازی کردی ؟! سرگرمت میکرد ؟! 

کاش چیزیو که نوشتم زده بودی ، حداقل شاید کمی عذاب وجدان میگرفت و ازت معذرت میخواست ، حالا هم سعی کن خودتو ناراحت نکنی ، خودت رو سرزنش نکن و فکر نکن که نباید بهش فکر کنم همین حالتو بدتر میکنه. حساسیت نشون نده ، نا خوداگاه انسان اگر بخواد چیزیو به اجبار از یاد ببره بدتر به یاد میاره ، احتمالا خواسته سرگرم شه یا حتی قصد دیگه ای داشته و دیده نمیشه ازت گذشته . 

به جای ناراحت شدن و حسرت خوردن از گذشتت درس بگیر و نذار دیگه کسی باهات بازی کنه ، هرگز هم به چنین روابطی کاملا اعتماد نکن و سعی کن همیشه یه چهارچوب مشخص و حد و مرز برای خودت داشته باشی و به کسی اجازه ندی ازش فراتر بره ؛ امیدوارم حالت بهتر شه مرجان جان. 

‍‍🖋گاهی هم به ‌خودت سر بزن !

حال ‌چشم ‌هایت را بپرس و دستی به سر و روی احساسات بکش

رو به روی ‌آینه بایست و تمام تنهایی ‌ات رامحکم در آغوش بگیر وبا صدای بلند به خودت بگو :

" تو تنها داراییِ من هستی "

بگو :

" با همه ى کاستی ‌هایِ جسمی و روحی ،تو را بی ‌بهانه ‌و عاشقانه دوست دارم  "

برای خودت وقت بگذار. با مهربانی دستت را بگیر و به هوای آزاد ببر نگذار احساسِ تنهایی کنی

نگذار كه ابرهای سیاه ،چشم هایت

را از پا دربیاورد مطمئن باش هرگز دلسوز تر از تو ، نسبت به تو پیدا نخواهد شد !

الفرد استیونس