زنداداش همسرم همسایه فامیلمون بود و دنبال یه دختر خوب برا شوهرم میگشتن فامیلمونم منو معرفی کرده بود بهشون،با خونوادم درمیون گذاشتن و اومدن خاستگاری همه راضی بودن میگفتن پسره خوبیه ولی من از قیافش خوشم نمیومدبالاخره بعد دوماه پادرمیونی راضی شدم زنش بشم اصلا ازش خوشم نمیومد اولاش اما بعد نامزدی وقتی باهاش قشنگ اشنا شدم بخاطر اخلاق فوق العاده خوبش خیلی ب دلم نشست من ادم عصبی و زودجوشی هستم اما شوهرم خیلیییی اروم و باحوصله..بعد چند ماه خاستیم عقد کنیم طلا یهو گرون شد و شوهرم وضع مالیشون خوب نبود پدر نداره و کسیم کمکش نکرد دلم سوخت و نخاستم اذیت شه بجز یه حلقه چیزی نخریدم و خونوادمم راضی کردم ک خودم نمیخام با یه عقد محضری بله گفتم و زنش شدم😍 بدون هییییچ جشن و طلا و ریخت و پاش و....فقط ی دست مانتو شلوار و حلقه خریدم و رفتیم اتلیه ی عکس یادگاری انداختیم
اعتراف میکنم بچه که بودم بارهاخودمو به مریضی زدم که نرم مدرسه ولی هنوز تو این فکرم اون دکتری که منو معاینه میکرد برام دارو تجویز میکرد مدرکشو ازکجاگرفته بود😐🤔
تو دوران عقد شوهرم ب بیکاری خورد و پس اندازی هم نداشت و هیچیییی نخریدم چهار تومن خودم داشتم دادم بهش دستش خالی نباشه چون واقعا میدونستم هیچ پشتوانه ای نداره خونشون توروستا بود و هیج امکاناتی نداشت ن گاز و اب و ن....بعداز پنج ماه خاستیم عروسی بگیریم بازم طلا نگرفتم و با کمترین خرج و ارایشگاه قبول کردم عروسی بگیریم ی لباس عروس کرایه کردیم و تالار گرفتیم خیلییییی سخت بود تموم کارارو دوتایی انجام دادیم هیچکی کمکمون نکرد روز عروسیم چون هوا بدبود۲۰۰نفر مهمونا نیومدن و بااون وضع ۶ میلیون ضرر کردیم
بعد ازدواج قبول کردم برم روستاشون..شوهرم کارکشاورزی رو شروع کرد و منی ک توعمرم دست ب سیاه و سفید نزدم قبول کردم کمکش کنم...ی زمین اجاره کرد و شروع کردیم صب تا شب سر زمین بودیم بعد دوماه ک ب ثمر نشست برادرش باهامون دعوا کرد و بیرونمون کردبدون هزار تومن پول مجبور شدیم از روستا بریم....اومدیم شهر ماه و بابدبختی۱۰ تومن جور کردیم و یه خونه کرایه کردیم خونوادم و جهازمو چیدم و زندگیمونو شروع کردیم الان بیشتراز یه ساله شوهرم دااعم کار میکنه و قرض پس میده هنوزم درگیریم ولی بااین وجود ازته دل عاشق همیم و ی روز بدون هم دووم نمیاریم