2777
2789
عنوان

درد عشقی کشیدم که نگو

6471 بازدید | 38 پست

هیچوقت دلم نمیخواست از این تاپیکا بزنم 

تازه دارم اونایی که میان اینجا دردشون میگن درک میکنم

درد بایددچرا عمیق باشه و خنجر چقدر زهرآلود که آدم دیگه نتونه چیزی بگه به اطرافیان و اینجا کمی به آرامش بگه

دوستان عزیز و مهربون و صبور من  

به ته خط رسیدم

کمی فقط کمی اگ‌میتونین برام مرهم باشین و کمکم کنید

از صبح فقط گریه میکنم و شجریان گذاشتم

پدزم که طاقت نیاورد و دوساعت از شدت گریه های من از خونه زده بیرون 

و مادرمم توی اتاق خودشون داره برام اشک میریزه هرچند دقیقه میاد و التماسم میکنه یک چیزی بخور

بگم یک هفته است نتونستم بیشتر از چند لقمه غذا بخورم

و هرشب از شدت درد عصبی و معده دارد حالت تهوع دارم

یکم صبور باشین میگم

دوستای گلم حال مساعدی ندارم لطفا 

برام مرهم باشید نه زخم سعی میکنم زود بنویسم


خدایاشکرت بابت وجود پسرام💚

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

منم هیچوقت خوشم نمیاد دردامو جار بزنم 

اما بعضی اوقات ادم بخواد نخواد دستاش دیگ شروع میکنن 

مراقب باش خیلیا اینجا زود قضاوت شدن 

وقتی با من حرف میزنی رفتار ارزونتو بزار توی جیبت:)                                              هیتلرم خوبه ها، اما من عاشق با پنیه سربریدنای چرچیلم                                                                                                                           https://t.me/Hich_zh

منم😔

پدرم رو سال ۹۷ در اثر یه بیماری سخت از دست دادم (دور از جون مادرم البته) .  الان مادر عزیزتر از جانم درگیر سرطان هست مادرم یه فرشته هست که من رو به زندگی وصل کرده😭😭تورو خدا برااین که سلامتیش رو بدست بیاره دعاشون کنیید🙏🙏 به خدای مهربان بگید تنها امیدم و تنها پناهم مادر عزیزم رو بمن ببخشه😭خدایا من توبه کردم از تمام گناهانم پشت در خونت نشستم من رو از رحمت خودت ناامید نکن برای تمام ناامیدی هام دعا کنین که کم نیاورم این عهد من و خداوند هست که اگه مامان خوبم شفا پیدا کنه تا آخر عمرم خادم مردم یا مسجد بشم 

من تک فرزندم و پدرم وضع مالی خیلی خوبی دارن

اینا رو دارم میگم که در ادامه ماجرا نگید چرا این طوری شد

یا اینا بهانه های همسرم میتونسته باشه

من توی خانواده به شدت اصیل و اسم و رسم دار بزرگ شدم

همیشه نوه آقای فلانی بودم 

و پدربزرگام جز آدم های اسم دار و اصیل بودن

تک دخترم از طرف خانواده مادریم 

و همه پسران

برای همین اهمیت زیادی از بچگی پیش همه داشتم 

طرف خانواده پدریمم آقاجونم به خاطر تک فرزند بودنم

و نوه پسری همیشه برام ارزش زیادی قائل بوده

من عاشق شعر و نویسندگی بودم از اون زمان

با دخترای همسن و سالم خیلی فرق داشتم

اهل شعروکتاب بودم به شدت

عاشق سیاست

عکاسی میکردم گاهی و عاشق سفر

تا اینکه عاشق همسرم شدم

پسر یکی از دوستای خانوادگیمون بود

پسرخیلی معقول و محجوبی بود

وقتی دیدمش دلم رفت

یکبار از سمت اون به من پیشنهادی شده بود ولی من قبول نکردم به دلیل این که سنمون اون زمان کم بود

سه سال گذشت فقط ارتباطمون گاهی یک احوال پرسی درسی از سمت اون بود

توی این سه سال دوستش داشتم

ولی با خودم میگفتم نکنه یک احساس بچگانه بود

رفته رفته عطش و عشقم نسبت بهش بیشتر میشد

تا اینکه بعد سه سال دل رو به دریا زدم بهش گفتم ک منم دوسش دارم

خدایاشکرت بابت وجود پسرام💚

اونم اوایل خب علاقش رو نشون داد

ولی حس میکردم مثل سه سال پیش اون عطش و عشق قبل رو نداره

چون قبلا خیلی عاشقتر بود و همه کار میکرد ولی اونقدر چشماش برق نمیزد یا خوشحال نبود 

دوماه گذشت و من هرلحظه با خودم میگفتم چیشده 

ولی مهال بود اون عشق من بود و دلیل زنده بودنم

تا اینکه یک شب گفت من میخوام یک چیزی بهت بگم

گفتم بگو

بعد کلی اصرار گفت

کاش همون سه سال پیش جوابم میدادی

کاش مثل سه سال پیش انقدر خوب بودم

که قطعی میدونستم که میتونم خوشبختت کنم 

گفت بهم زمان بده

بهم زمان بده تا بدی های دورم کناربزنم

و بتونم برات بهترین باشم

فقط به من یک مدت زمان بده

از اونجایی که خانواده مذهبی داشتن

فک کردم میخواد درمورد نماز و اینکه مثل قبل اعتقاداتش پا برجا نیست بگه

گفتم خب حالا اون اشتباهات بگو تا بهم حلش کنیم

من بهت زمان میدم عزیزم

همه چی باهم درست میکنیم

خدایاشکرت بابت وجود پسرام💚

اون شب گذشت فردا صبح من توی یک همایشی ادبی بودم

که دیدم پیامم جواب داده

و یک متن بالا و بلندی مثل نامه حسین کرد شبستری برام نوشته

اولش که شروع کردم به خوندن نوشته بود 

من حدود یکسال که وارد یک رابطه ای شدم 

با اینکه این رابطه مشکلات زیادی داشته و من نخواسته واردش شدم

و مدتی  دارم سعی میکنم از این رابطه بیام بیرون

(گویا اون طرف ادم درستی نبود)

ولی بازم با توجه به اینا پرونده اون رابطم هنوز باز 

من وقتی اینا رو خوندم

از اونجا زدم بیرون با اینکه حالم انقدر بد بود که پیش همه دوستام و دانشگاه تابلو بود قیافم

حتی چندتا از همکلاسیام اومدن‌گفتن چیشده من فقط 

با توجه به شرایط اشک میریختم و میرفتم

دو روز حالم از شدت غم و فکر و خیال بد بود و یکسره بیمارستان

چطور یک آدم عاشق میتونست یکنفر دیگه رو وارد زندگیش کنه

اگ با کسی در ارتباط بود

چطور

این سه سال هرچند وقت حالم میپرسید و نگرانم‌بود

چطور وانمود به عشق میکرد

بعد دو روز که حالم بهتر شد

خدایاشکرت بابت وجود پسرام💚

بهش پیام دادم که من نمیخوام ادامه بدم

این یک خیانت

من آدم این حرفا نیستم

کل زندگیم شرافتمندانه گذشته و از به بعدم همین طور

بهش گفتم هروقت خواستی بیای سمت

فقط پاک پاک بیا

من آدم این حرفا نیستم

تووسالهاست که خانواده من رو میشناسی

و این از من و نام خانوادگیم بعید چنین کاری

یک هفته ازش بیخبر بودم

حال روحی بدی داشتم

گریه 

پیاده روی طولانی

اهنگ های غمگین

غذا بزور میخوردم و همش حالت تهوع داشتم 

به اصرار دوستام برای اینکه حالم عوض بشه رفتیم 

کانون موسیقی که جشن بود و چندنفر سنتور و تار میزدن و شاهنامه خوانی

با هرآهنگ اونا من بیشتر یاد همه چیز میفتادم و گریه

گوشیم دست دوستم بود داشت فیلم میگرفت که یهو دیدم پیام داده سلام خوبی

همونجا حالم بدترشد

ولی جوابش ندادم

گوشیم داد دست دوستم

که دیدم زنگ زد

رفتم بیرون گوشی جواب دادم

گفتم من الان جاییم

بعدا خودم تماس میگیرم

آخرشب بهش پیام دادم که کارداشتین گفت هیچی

فردا یک همایشی داشتم میخواستم پرسم

کدوم لباسم بپوشم که حل شد

گفتم هرچنددکه زیاد به من مربوط نبود ولی باشه 

و خداحافظی کردم

انگار بهش برخورده بود که اونجا جوابش ندادم

بعد روز بهم زنگ زد

و قسم خورد یک هفته است که حتی از اون طرف خبر نداره

و دوساعت حرف زدیم

تا متقاعدم کرد

من بهش گفتم بهت زمان میدم که همه چی رو باهم حلش کنیم

به حرمت عشقی که این سالها بینمون بوده

به حرمت خانواده هامون

خدایاشکرت بابت وجود پسرام💚
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته

اگه‌

asraam | 16 ساعت پیش