سلام خوبین نماز روزه هاتون قبول..دیشب افطار بعد مدتها من خانواده شوهرمو دعوت کردم یعنی کلی تدارک دیده بودم از پیش غذا تا دسر..برادرشوهرم از شوهر من بزرگتره اما دیرتر ازدواج کرده همین چندماه پیش عقد کردن دی ماه 98..خلاصه بگم دیشب خواهر شوهرم و شوهرشو بچهاشو مادرشوهرمو همه بودن..بعد افطار همه دورهم داشتیم میوه میخوردیم.بعد جاریم اینا بخاطر همین کرونا مراسم عقد کنون هم نگرفتن سمت ما رسمه عقدو پدر عروس بگیره.بعد جاریم گفت رو به همه که حالا که این کرونا پیش اومده همینجوری بدون مراسم بریم خونه خودمون یهو خواهرشوهرم گفت عقدو که پیچوند بابات عروسیم کنسل کنیم؟ما واسه داداشمون ارزو داریم..یهو انقد جو سنگین شدددد..اصلا انگار یهو جاریم بغض کرد بدبخت تا اخر مهمونی فقط تو اشپزخونه بود دیگه کمک میکرد ظرفا رو بچینم..دلم براش سوخت..یعنی ادم اخر مهمونی بعد یروز پرکار همچین حسی داشته خیلی بده