يشم ٣٢ ساله! آخ كه چه زندگي زود مي گذره! هميشه گذشت زمان ناراحتم ميكرد وقتي تولدم سر مي رسيد از يه مدت قبلش غصه مي خوردم كه اي واي امسال مثلا ٣١سالم تموم ميشه و ميرم تو ٣٢! وبه خاطر اينكه اينقدر زمان زود ميگذره و من بزرگتر ميشم افسوس مي خوردم!
اما از وقتي كه باردار شدم از گذشت زمان خوشحالم ! راستش فكر مي كنم فقط تو اين مدت بارداريم تونستم يه كار مهم انجام بدم! و با اين فكر احساس مفيد بودن مي كنم!
شايد بهم بخندين و بگين اين كار مهم كه خود به خود داره روندشو طي ميكنه تو چي كاره اي؟ درسته حق با شماست اما اين تنها كاريه كه مي دونم به نتيجه مي رسه! ميدونم كه تازه وقتي فارغ شدم اول كارمه اما با اين حال راضيم از اين شرايط!
امسال تو سالگرد تولدم يه پسر كوچولوي ناز تو وجودم غوطه وره يه موجود دوست داشتني كه باهيچ چيز تو دنيا عوضش نمي كنم! واين بهترين هديه است برا من!