بچه هاپسر همسایمون یکماهه بوده ظهر شیر میخوره میخوابه مادرشم خوابش برده سینه اش راه تنفس بچه رو بسته و خفه شده .ساعت ۴یهو صدای جیغ و کمک تو ساختمون پیچید رفتیم دیدیم طفل معصوم کبودشده بدنش یخ یخ بود اوراژنسم اومد هرکاری کردن بچه برنگشت .شوهرشو خانواده اش اومدن چ جیغایی میزدن بنده های خدا .مادرشوهرش میگفت چقدر بهت گفتم بشین شیرش بده نخواب خوابت سنگینه اخر کستی بچمو.سوهرش میگفت چجوری خوابیدی اون بچه تو بغل دست وپا زده و نفهمیدی؟زنه لال شده بود طفلک .بچه ها سردرد شدیدی گرفتم.دعاکنید خانمه رو اذیت نکنه شوهرش.رفتن بیمارستان زنه حالش خراب بود😞😞😞