بعضی وقتا روال زندگی یجوری از دست آدم در میره که دیگه نمیتونی کنترلش کنی و...
یهو خودتو وسط یه جریانی پیدا میکنی که نه راه پس داری نه راه پیش...
زندگی نگاه نمیکنه ببینه چن سالته؟!
بچه ای یا بزرگ؟!
فقیری یا غنی؟!
عاقلی یا نادون؟!
منطقیی یا احساسی؟!
مخصوصا اینکه جریان ، جریان عشق باشه!!!
(بزرگترین حماقت انسان در زندگی،لبخند زدن به کسی است که ارزش نگاه کردن هم ندارد..!)