با پدر شوهرم تو یه حیاطم ولی خونه زندگی جداس خونرواسپری حشره کش زدم رفتیم با شوهرودختر۵سالم خونه اون دختر م گف مامان کی نینیمون به دنیا میاد منم گفتم ابجیت یه ماه دیگه میاد پدر شوهرمم پوزخند زد وگف دختر چیه که بدنیا اومدنش بشه بغض گلومو گرفت اومدم بیرون وگفتم چون دختره بمیره به دنیا نیاد واقعاشب اول ماه رمضان انقد گریه کردم اصلا ازش انتظارنداشتم شوهرم میگه توزیادی حساس شدی
مرتیکه نفهم بی همه چیز.دختر خیلییی هم از پسر بهتر و سرتر و باارزش تره.من که از پسر بدم میاد
شما که شدی مثل پدرشوهر این خانوم
دختر و پسر که فرقی نداره
شده جاهلیت مدرن
افراد سمی شما را دیوانه میکنند. آنها مهارت دارند، که شما را آزار دهند! تنها رمز این است، که سر حرف خود بمانید و وقتی فردی قصد عبور از مرز شما را دارد ، بر خط قرمز های خود پافشاری کنید.