ما خونه بابام اینا مستاجریم تو یه آپارتمان کوچه بغلیم پدرشوهرم اینان که عموم خیلی آدم بسازیم دیگه خمیر بازی شدم رفته انقدر شکلم دادن الانم ولم نمیکنن خانواده شوهرم عموم هر مشکلی داشته باشه با بابام اینا میشینه مغز شوهرمو میشوره اینم رفتارش عوض میشه منم از هر دری باهاش حرف بزنم میگه تو از خانوادت دفاع میکنی میخوای منو بکشی😂😂😂😂 جزئیات ونمیگم فقط خیلی اوضاع خراب موندم به خدا آخرش دست به دامن خدا شدم گفتم خدایا انقدر سرگرمشون کن که دست ازسرزندگیم بردارن