فرداقراره برم خونه مادر شوهرم تا پسفردا شب بمونیم برای اولین بار همه دور همیم چون این مدتو همه قرنطینه بودیم خیالمون راحته حالا مشکل من هینجاس خواهر شوهر و برادر شوهرای متاهلم همشون بچه کوچیک دارن فقط من ندارم.یه ده ماهی هست سقط کردم.همه زندگیم حسرت بچه شده چجوری فرداشب همه بچه هاشونو شیر بدن من ببینمو عین خیالم نباشه.اگه بچم میموند الان یک ماهه بود.بگین چجوری خودمو آروم کنم نفهمن حال بدمو
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
با تمام وجود درکت میکنم چون منم تو این شرایط بودن خواهرشوهرام وکه دیر تر از من ازدواجکردن و جاریم دوتا بچه داشتن ولی من نه ولی خودمو با بچه های اونا سر گرم کردم .در ضمن فکرش سخت تر از روبه رو شدنشه.سعی کن شاد باشی ایمان داشته باش یه روزی تو هم تو جمع اونا بچت بغلته
درست در لحظه اخر... در اوج توکل ونهایت تاریکی...نوری نمایان میشود،معجزه ای رخ میدهدو خدا از راه میرسد