مادر شوهرم زنگ زد میخواییم بیاییم خونتون منم به دروغ گفتم پام پیچ خورده بیمارستانیم اگه بیان 1 هفته می مونن خودشم 3 نفرن برادرشوه رمو مامان و باباش منم واقعا پام درد میکنه باید 24 ساعته ازشون پذیرایی کنم مادر شوهرم حتی یه تکونی به خودش نمیده که یه استکانو از رو زمین برداره من باید مثل کلفت جلوشون کار کنم حالا شوهر میگه غلط کردی بهشون گفتی پام شکسته باید میگفتی بیایین قدمتون رو چشمم حالا میگه یا باید بیان یا فردا طلاقت میدم چیکار کنم حالم خیلی بده
خداونداi اراده ام را به زمان کودکی بازگردان همان زمان که برای یکبار ایستادن هزار بار می افتادم اما نا امید نمی شدم
یه دونه برادرم ۸تیر فوت شد توی روز تولدش و ۱۵تیر عقدش بود اگه دلت خواست براش فاتحه و صلوات بفرست اسمش ابوالفضل پسر عیسی اگه خوندی بگو تا برات آیت الکرسی بخونم