جمعه ب شوهرم گفتم امروز جایی نریم برا خودمون باشیم
شب قبلش آبگوشت ظهر جمعمو بار گذاشته بودم
حدود 12 ظهر یهو مادرشوهرم زنگ زد گف ناهار بیاین
شوهرم گف ن ما ناهار داریم، بعد زبونش وانستاد تعارف زد شما بیاین
مادرشوهرمم رو هوا گرفت گف پس با ماشینت بیا دنبالمون😑
وقتی شوهرم قطع کرد کلی باهاش بحث کردم ک الان خواهر ایراد گیرت میاد من ی قابلمه آبگوشت دونفره رو چطور اندازه 5 نفر کنم اونم سرظهرررر😡
گف ن ایراد نمیگیره و این حرفا...
رفتم تا اونا رو بیاره یکم کوکو پیازچه هم گذاشتم
وقتی سفره رو پهن کردم، آبگوشتا رو مساوی اندازه 5 نفر کشیدم
خواهر شوهرم (4 ماهه حامله س) سر سفره شروع کرد :
اوووووووو چ همه نخود ریختی، نفخشو گرفتی؟ دل درد نشیم
چرا آبگوشتت کوفته نداره تا حالا ندیدم ایطوری شو
اصن آبگوشت ب کوفتشه😑
رفتم گوشتکوب اوردم گفتم مال خودتو بکوب
گف اوووووووو چ گوشتکوب بزرگی🤦♀️
آبگوشتت دنبه هم نداره ک ( قبلش دنبه رو کوبیده بودم ریخته بودم توش)
من تو آبگوشتام یکم سبزی ساطوری میریزم خوشمزه تر میشه
باز گف سبزی چی ریختی؟
شوید نباشه بچم بیفته
حالا وسط حرفاش هرهر هم میخندید
دیگه کلافه شدم گفتم سهیلا چقد ایراد میگیری بخور غذاتو دیگه
نترس بچت سفت شده با این چیزا نمیفته
درس نی از میزبان اینهمه ایراد بگیری
حالا وایسا بیام خونه خودت ببینم چطو غذا میپزی(حالا از 5 دفعه، 4 دفعشو شامی کباب گذاشته جلومون)
گف بیاین ببینین چ آبگوشتی بپزم براتون 😖
حالا مادرشوهرمم فهمید ناراحت شدم گف داره شوخی میکنه ناراحت نشیا
خلاصه تا میتونستن ایراد گرفتن و بعد ا خوردن غذا و میوه و دمنوش و... باز ب شوهرم گفتن ببرتشون😑👎🏼
منم از دیروز اینقد جوش زدم معدم از درد داره میترکه
ب شوهرمم گفتم خواهرت دیگه حق نداره پاشو بذاره خونمون
بره جایی ک براش آبگوشت پر دنبه و چلو گوشت بذارن جلوش
حالا آقا ناراحت شده میگ بی احترامی کردی
ببخشین طولانی شد خیلی رو دلم مونده بود😔😭😭