سلام ما امشب خونه مادرشوهرم دعوت بودیم بعد از اینکه سفره جمع شد من تو اشپزخونه بودم یهوو مادرشوهرم روکرد به دخترش با پوزخند که فقط نیا بخور دعوتم بکن دخترشم هر هر کردو گفت باشه مامان جون.خب بمن داشت دیگه تابلو بود با دخترش یکسره میرن و میان..بخدا دو هفته پیش خونه ما بودن.بعدم اینقد احمقن نمیفهمن ما اول زندگیمونه.خیلی بهم برخورد خدا ازش نگذره.به شوهرمم هیچی نگفتم واگذارش میکنم به خدا چون دلمو شکست.متنفرم از کنایه زدن و پوزخند.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
چقد الکی نفرین میکنی اولا شاید واقعا با دخترش بوده
حالا اگه با تو هم بود دیگه انقد نفرین و انرژی منفی برای چیه اخه
یه معلم دینی تو دبیرستان داشتیم ، میگفت اگه یه مرد تو خیابون صداتون کرد ، نگین بله ! بگین هان . شاید همون لحظه داشته صیغه میخونده! اون اولین درس زندگیم بود ..😂🤭
بزار شاد باشن با هم بخندن والا 😂😂😂دیوونه ها😂😂😂والا من هم خانواده خودم هم شوهرم همش میگن شما بیاین دو نفرین ما زیادیم تند تندم زنگ میزنن که بیاین میریم دیگه اما من خودم با اصرار و اینا دیگه یه ماه یک ماه و نیم یه بار دعوتشون میکنم
«رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثِینَ» خدایا من از تو معجزه ای میخواهم،معجزه ای بزرگ،معجزه ای در حدخدا بودنت،تو خود بهتر میدانی،معجزه ای که اشک شوقم را جاری کند🙏☺️