امروز با مامان بابام رفتیم مجتمع قضایی باهنر که اظهار نامه پر کنم که ایشون از این تاریخ تا به امروز خونه را ترک کرده بماند که من اصلا نمی خواستم ولی مامانم گفت اون نمیفهمه فقط یه گزارشی هست که خدای نکرده بعدها اگر اوضاع بد شد ما مدرک داشته باشیم . اما یهو زنگ زدم به شوهرم که کجایی چرا نمیای من و بچه را دیگه دوست نداری ؟ تو این ده روز اصلا زنگ نزده بودم ولی امروز اینکارو کردم . بچه ها خیلی دلم برای خودم و پدر مادرم سوخت که این همه سر زندگی من اذیت شدن میدونم شوهرم لیاقت این همه محبت و عشق نداره ولی چیکار کنم دوسش دارم . ببخشید زیاد شد وظیفم دونستم بهتون بگم .