پدر شوهرم راننده بیابان بود سال ۸۰ یه گوشی نوکیا خریده بود
ما هم دورش جمع شده بودیم گذاشتیمش روی اوپن و بهش
زنگ زدیم رو حالت ویبره گوشی جابجا می شد و دور خودش
می چرخید و ما هم مثل ندید بدیدا خر کیف شده بودیم😃
یا اون بندهایی بود ک به گردنشون می انداختن چقدر ضایع
بود شوهرم یکیشو داشت هنوزم به عنوان نوستالژی نگهش
داشتم🤣🤣🤣