پدر شوهرم راننده بیابان بود سال ۸۰ یه گوشی نوکیا خریده بود
ما هم دورش جمع شده بودیم گذاشتیمش روی اوپن و بهش
زنگ زدیم رو حالت ویبره گوشی جابجا می شد و دور خودش
می چرخید و ما هم مثل ندید بدیدا خر کیف شده بودیم😃
یا اون بندهایی بود ک به گردنشون می انداختن چقدر ضایع
بود شوهرم یکیشو داشت هنوزم به عنوان نوستالژی نگهش
داشتم🤣🤣🤣
😂 😂 😂 😂 😂 😂
😂😂😂😂😂😂😂
اون کیف موبایل که مردا به کمربندشون میبستن😂
چه حس با کلاسی بهشون میداد
عخی
ی گوشی ان ای سی داشتم کلاس نهم بودم ۷ تا باند داشت اهنگ میذاشتم و میرفتم تو کوچه راه میرفتم وای چقد تباه بودم😩😩
وای ویبره شون کل هیکل ادمو میلرزوند تقریبا شبیه زلزله ۲ ربشتر بود🤣🤣🤣🤣
سال 89 گوشی لمسی گرفتم قفل شده بود یادم رفت چطور بازش کنم گفتم خراب شده 😐😕 بردم گفت کجاش خرابه رمزتو یادت رفته😆😂
گوشی زنگ می خورد خودشو پاره می کرد من متوجه نمی شدم گوشی منه
جالب بود خاطرت😂😂
فروشنده باهاش به تلفن مغازه زنگ زده بود که مثلا کیفیت صداش رو ببینیم
دوازده شب دستم رفت روشمارش زنگ خورد اونم جواب داد 🤕😑
مامانم یه گوشی داشت بزرگ بود میرفتیم خرید بابام ۱۵ بار زنگ میزد مامانمم با داد جوابشو میداد همه نگامون میکردن یادش بخیر
بابام گوشیش خراب شد ی گوشی دیگ خرید.گوشی قبلیش نوکیا 0011بود.نمیدونم اسمش و درست گفتم یا نه...بعد من گوشی خرابرو برمیداشتم میرفتم تو کوچه شب هم بود 2 سه تام پسر وایساده بودن گوشی و میزاشتم رو ساعت میرفتم جلودر دخترداییم اینا گوشی زنگ میخورد منم مثلا ج میدادم میگفتم انقد ب من زنگ نزنید توراهم...10سالم بود
