به یاد میاورم که چقدر از خدا بچه میخواستی. و به یاد میاورم که چقدر با اصرار از خدا اجازه گرفتم تا دامنت را سبز کنم. وای... چقدر با شور و شوق روانه این دنیا شدم تا در شکمت رشد کنم. چقدر خوشحال بودم. و حالا باید دوباره به آن دنیا برگردم؟ چرا؟ من که فکر میکردم که تو بچه دوست داری؟ ولی حالا... حالا که حتی 2 ماه هم از آمدنم به این دنیا نمیگذرد باید دوباره به آن دنیا برگردم. اما میدانم که تو خیر و صلاح مرا میخواهی. و میدانم که یک روز دوباره هم را خواهم دید.
پس تا آن موقع خداحافظ