ديشب خيلي شاد و خوشحال بيرون بوديم يه دفعه همكار همسرم زنگ زد با گريه و هق هق خيلي صميمي همش هم اسم كوچيك همسرمو صدا ميزد ميگفت ديدي بدبخت شدم بابام مرد ، ولي جونه من به كسي نگي ،به داداشت نگي،(آخه برادر همسرم هم با همسرم تو يه مغازه كار ميكنن )بعد چند دقيقه مسيج زده خيلي خنگي جرات و حقيقت بود خانوم در اصل كارمند مستاجر همسر منه ،خيلي حالم بده داغونم دوشبه نخوابيدم اومدم خونه بابام ،
با همسرتون حرف بزنین بجای اینک بریزین تو خودتون اونم خیلی منطقی و اروم .. بگین خودتو بزار جای من ... ...
به خدا همه اينا رو گفتم حتي نميتونه يه جمله بگه منو قانع كنه ،شوهرم كلاً از اين اخلاقا داره زيادي با دخترا صميمي ميشه من شوهرمو بيشتر مقصر ميدونم ديشب كلي جر و بحث كرديم بعد خواستم تهديدش كنم گفتم حالا كه چيزي به دختره نگفتي ميرم به بابام ميگم اون جوابشو بده گفت بريم من كه كاري نكردم بترسم ولي امروز از صبح ٢٠بار زنگ زده به موبايلم به خونه مامانم ج ندادم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
آفرین به خودم به حیام به نجابتم ۵ ساله داره تو محل کار کاملا مردونه کار می کنم دهن همشونو سرویس کردم یه مورد مزاحمتم داشتم که دیگه سلامم به زور بهم می ده
به خدا همه اينا رو گفتم حتي نميتونه يه جمله بگه منو قانع كنه ،شوهرم كلاً از اين اخلاقا داره زيادي با ...
من بفیه حرفاتونم خوندم ...شما با دهوا با اون دختر و همسرتون بنظرم گربه رو کشتین دیگ...اگر همسرتون زنگ میزنن جوایشو بدین....مطمهن باشین متنبه شده
سعی میکنم عاقلانه و دلسوزانه جواب بدم..چون ما برای جوابهایی ک اینجا ب دیگران میدیم در پیشگاه خدا جوابگو خواهیم بود..دوست عزیز راهکار نداری ساکت باش..با حرفات گند ب زندگی مردم نزن
سعی میکنم عاقلانه و دلسوزانه جواب بدم..چون ما برای جوابهایی ک اینجا ب دیگران میدیم در پیشگاه خدا جوابگو خواهیم بود..دوست عزیز راهکار نداری ساکت باش..با حرفات گند ب زندگی مردم نزن
[QUOTE=131947586]به هرحال ازاین به بعد شوهرت یکم نگاهش به اون مثل سابق نیست البته بنده خدا حقم داره چون هرچی سبک تر ا ...[/QUOTEفقط دوست داشتم صداشو ميشنيديد با چه عشوه اي داشت از مرگ پدرش حرف ميزد و همش ميگفت جون من جون من به كسي نگو و در ضمن ظاهرشم از اين دخترايي كه از صد متري جلب توجه ميكنه
آخه همش تصور ميكنم شوهرم و اون تو محيط كارشون چقدر باهم صميمي بودن كجاها رفتن چي كار كردن ،در چه حد ...
فکرتو رها کن چون خودت اذیت میشی اونا هر جور هم که باشن شما کاری نمیتونی بکنی چون همیشه که اونجا نیستی. فقط به همسرت اعتماد کن. ااگه میگه چیزی نیست بپذیر ولی ز برادر شوهر و جاریت هم غیرمستقیم راجع به دختره بپرس