با یه پسره اون تایما تو فیسبوک حرف میزدم بچه بودم🤣...بعد اونوقتا اینجوری بود که تو فیسبوکحرف میزدیمبعد میرسید به لاین بعد به وایبر🤣🤦🏻♀️
خلاصه این پسره طلا ساز بود...عکس تو فیسبوکشم واضح نبود...منم روم نمیشد بهش بگم که یه عکس بده به من🤦🏻♀️
یه عکس داشت تو فیسبوک یه قیافه قابل تحملی داشت فقط ولی خو میگم اونجور واضح نبود...
خانوما چشتون روز بد نبینه...من با این حیوان خدا رفتم سر قرار...از دور دیدمش داره مث قیصر راه میاد🤣هر چی نزدیکتر میشد میدیدمقده داره کوتاه تر قیافه داره شخمی تر میشه...وای قیافه رو دیدم یعنی میخواستمدست بندازم دهن منو جر بدم.برداشته بود یه گردن بند با اسمخودمدرست کرده بود،گفت این واسه تو فلان گفتم نه مرسی من قبولش نمیکنم😐😑از زشتیش نمیخواستماز دستش چیزی بگیرم🤣🤣بعد کل قرارمون نیم ساعت بود،بعدش رفتمپیش دوستم فقط به دوستممیگفتموای خدا چرا انقد این زشت بود شوکه شده بودم🤣