من زایمانمسخت بود بخاطرخونریزی بیهوشم کردنو خون زدن بهم بعد زایمان هرزنی به حمایت عاطفی خونواده نیاز داره بابام بجای اینکه قربون صدقم بره اسم بچه رو فهمید گوشیوروم قط کرد یادم نمیره.بعدم وقتی بچمو دید گفت من چجوریچجوری اسم این بچه روصدا بزنم رفتم ارایشگاه یه زنه بهم گفت خجالت نکشیدی نه ماه زحمت کشیدی این اسمو گذاشتی منم افسرده بودمو گریه میکردم فاممیلام ریختن سرم که دل پدرمادرتو نذاشتی حرفشونو زمین انداختی