در مورد نامه به فرشته ها

نامه به فرشته😳 قضیش چیه😅

اینا همش خرافه های عصر جدیده، 

فقط دعا کن، اونم خالصانه.

خانم دکتر ، دیپلم بودی سه سوت شوهرت میدادن ، شما لقمه ای هستی که تو گلو گیر میکنی

اسم کاربریت چیز دیگه میگه

از خدا بخواه از امام زمان بخواه

ببخشیدا با احترام ب شما و سایر دوستان.من فقط نظر شخصی خودم رو میگم.ب نظرم اینا چرت و پرته. چرا وقتی ائمه رو داریم،امام زمان رو داریم ب جای توسل دست ب دامن این خرافات بشیم؟؟؟تو هیچ کتاب دینی ندیدم ک عالمی ،بزرگی،حکیمی به فرشته ها نامه بنویسه. اینا خرافاتیه ک ب خ وردمون میدن.

معیارات چیه ، صد در صد همسر تحصیلکرده میخواهی ، یا شاید بلد نیستی ، خودتو میگیری برای پسرا ، نمیدونم تو دانشگاهیی یا مشغول به کاری

ببین این مشکلی بود که گریبانگیر منم شد ، تو فامیلامون پسر تحصیلکرده نداشتیم ، سطح خانوادمون هم طوری نبود که از جای خوب برام خواستگار بیاد ، مشکلات زیادی داشتم ، از یه طرف هم یه مدت اومدم خونه بیکار نشستم ، حساب کن چقدر زحمت کشیدم اومدم نشستم بیکار ور دل پدری که از پس مخارج خودشم بر نمیومد ، در نهایت با یکی ازدواج کردم ، زیاد بهم نمیخورد ولی الان دوستش دارم ، خیلی مهربونه

آره عزیزم درکت میکنم

منم قبلا ی دفتری داشتم نامه مینوشتم اما برای خدا

و دفتر شکر گذاریم بود

اول بابت چیزایی که دارم از خدا تشکر میکردم بعد برای اطرافیانم خیر وثروت میخواستم وبعدم آرزوی خودمو

حتی برای کسانی که بامن خوب نیستن هم خیر میخواستم

اونروزا برتم گشایش مالی ایجاد شد وقتی یک هفته از شروع شکر گذاریم گذشت

میخوام بگم بنویس اما مخاطبت خدا باشه

میفهمم چی میگی منم بارها خواسته هامو خواستم واونی نبودم که خدا خواسته وشرمنده شم

با همین حال شرمندگیت درشو بزن

بگو ببیندت که باز درخونشی

انشالله به خواستت برسی به همین زودی عزیزم

بابت نعمت ها شکر گذاری کن وخواستتو بخواه

بهش میرسی انشالله بزودی🙏

دقیقا مثل خود من فکر میکنی ، منم منتظر موندم ولی وقتی سنم از سی گذشت خانوادم شروع کردن به اذیت کردن، با زبون بی زبونی یجوری برخورد میکردن که انگار زیادی ام ، البته من الان خیلی دوستشون دارم ، هربار تولدم میشد غمم میگرفت که یه سال بزرگتر شدم ، هر خواستگاری میومد برام خط و نشون میکشید برای حقوقم ، حجابم ، مهریه پنج سکه ای ، بمرز جنون رسیده بودم ، دیگه با همه قهر کردم ، تا اینکه یکی پیدا شد سطح تحصیلاتش لیسانس بود ولی از یه دانشگاه غیر معتبر ، کارش هم بدک نبود کارمند یه شرکت خصوصی ، اولین بار دیمش وحشت کردم ، ظاهرش بمن نمیخورد ، من یه دختر باز و بیحجاب ، اون بسیجی تاب ، همون جا گفتم برو پی ژندگیت بدرد هم نمیخوریم ، با آنچنان غصه ای تو چشام نگاه کرد که دلم سوخت ، خیلی باهام خوب برخورد کرد هرچند خانوادش اصلا راضی به این وصلت نبودند ولی انقدر پاک بود و مهربون که منفیاشو ندیدم و جواب مثبت دادم ، و همچنانم دوستش دارم ، اینم بگم خواستگار داشتم استاد دانشگاه و عضو هییت علمی دانشگاه تهران ، رفتیم بیرون انقدر اخلاق های بدی داشت که حتی یک دقیقه هم نتونستم تحملش کنم و با هم دعوامون شد