واقعا دیونه شدم از وقتی ازدواج کردم راهم که دور شد. شوهرمم یه جور رفتار میکنه انگار خانواده م اضافن فقط باید منو داشته باشه. تو نامزدی کلی احترام میذاشت مامانم عاشقش شده بود هی میگفت وای چه پسری قبول کن. عقد که کردم سز نهار یبار مامانم به شوخی گفت دخترمو میاری هفته ای یبار ببینم؟ یهو شوهرم خیلی عصبانی گفت نخیر از این خبرا نیست هر وقت دلم خواست میارم. این اولین رفتار زشتش بود. بعد از اون مادرم گفت وای این پسره یه جوریه بهم بزنیم. منم گفتم نه چون وابسته شده بودم.
خلاصه الان چند سال شده بشدت نسبت به خانوادم بی ادب شده سر مامانم داد میزنه الکی الکی بی تربیتی میکنه. یبار مادرم واسه ختنه بچم تا صب بیدارم بود بچم از درد گریه میکرد،پاشد اومد بالاسر مامانم با داد گفت عرضه نداری یه بچرو ساکت کنی بیخود میکنی میای اینجا وقتی بلد نیستی.