میدونم خییلی غر میزنم . تاپیکامم همش چس ناله است . اخه از اونجایی که تو خودم میریزم نمی تونم به کسی بگم .
گفته بودم سر یه قضیه ی بی اهمیت خواهرشوهرم زنگ زده بود به مادرم و کلی شکایت منو کرده بود و تو مساعل خصوصیم دخالت میکرد متوجهه شدم این شوهرم بوده که بهش گفته بوده این کارو بکنه . متوجه عمق فاجعه شدم که اصلا از نظر شوهرم حریم خصوصی معنایی نداره . انگار کلمه ی خصوصی براش تعریف نشده است .
تمام ریزززز مسایل بینمون رو نه تنها به خانواده اش میگه بلکه بعداز هربار اختلاف و بحثی که بینمون پیش میاد شکایتمو به مادرم هم میگه و ابروریزی میکنه خوب بنده خدا بعدش ناراحتم میشه .
بهشم با زبون خوش میگم بابا مشکلی بینمون پیش میاد بین خودمون حل کنیم نرو پیش همه جار بزن . به مادر و پدرم نگو مادرم غصه میخوره پدرم قلبش درد میکنه اینطوری حرمتا از بین میره . کینه و کدورت ایجاد میشه . میگه ننننننه من مشورت میکنم . مساله خصوصی نداریم
میدونم خییییییلی یه دنده است . و میدونم این تنها مسالا ایه که حل نشه نمیتونم به زندگی باش ادامه بدم . فرض کنید هربار ابروریزی هربار حرمت شکنی . مامانم بابام غصه بخورن نمیشه خوب