سلام دوستان من قبلا نی نی سایتی بودم .23 سالمه دو سال پیش یکی از هم دانشگاهیام ازم خواستگاری کرد اونموقع شرایطش اصلا خوب نبود صبر کردم که اوضاع بهتر شه ولی خیلی خیلی دوسش داشتم و دارم.تا اینکه یهو اوضاعش ازین رو به اون رو شد بعد اومدن خواستگاری..مامانش اینا منو هم از قبل ندیده بودن.خانواده هامون تقریبا هم سطحن از نظر سطح اجتماعی .ولی ما وضع مالیمون خیلی بهتره و مامانم هم یه شغل دولتی داره و مسئول یه جایی هست که همه تو شهرستانمون میشناسنش تقریبا.خلاصه بعد از کلی خواستگار خوب من ایشونو قبولش کردم چون واقعا اگه بگم میمرم براش بیراه نگفتم.مامانش خیلی به من حسادت میکنه واقعا فکر میکنه من انگار رقیب عشقیش هستم همیشه احترامشو حفظ کردم ولی این خانوم اصلا محل نمیذاره بهم دوبار زنگ زده احوالمو بپرسه اون هم بعدا فهمیدم با خواهش و التماس پسرشون بوده و هر دوبار با اکراه با من صحبت میکرد و سر دو دقیقه هم میگفت خداحافظ و قطع میکرد.یه بار هم گوشی نامزدم دستم بود دیدم کلیییییییییییییی براش نوشته که این دختره اگه میخوادت بخاطر موقعیتته .دختره پولکیه در صورتی که والا بخدا من تاحالا هیچی نخواستم برام خرج کنن.توی پیاما نوشته بود که چرا دختره فلان حرف رو میزنه جوابشو نمیدی لوسش میکنی.من شانس ندارم اینم پسر بزرگ کردنم خداکنه اون بهناز جونت برات بمونه!!!!!!
قبل کرونا هم بابام جراحی کرده بود نیومدن عیادت حتی زنگ هم نزدن.فقط نامزدم خودش تنهایی اومد بیچاره از خجالت نمیدونست چیکار کنه الکی گفت بابام آنفولانزا داره نتونستن بیان.
باباش هم یه ادم منفعله که اختیار کل زندگی به دست این خانومه.من چیکار کنم؟رفتاراش طبیعیه؟