2777
2789

سلام🙂میدونم تاپیک تکراریه ولی بازم به نظرم جالبه

من خودم چندسال پیش یه خواستگار داشتم اول مادرش اومد خونمون این هر دوروز یه بار میومد یا من نبودم یا بودمم خجالت می‌کشید خواستگاری کنه آخه ما یکم خانواده سنتی هستیم ولی مامانم از روز اول میدونست چی میخواد بگه تا اینکه یه روز با مادربزرگ پسره اومد مادربزرگم نه گذاشت ونه برداشت گفت اومدیم خواستگاری برا پسرمون البته پسرمون که میدونید از دخترتون سر تره همینجوری گفت بعد موقعی که می‌خواست بره اومد مادر بزرگه لپمو کشید با یه اعتماد بنفس گفت خداحافظ عروس خانم من از اول میخندیدم چون پسرشونو دیده بودم و اینا هی تعریف میکردن ازش خندم گرفته بود فک کردن از خدامه 😅😅😅😅😅😎😎

مدیونی اگه تاپیکی بود که اسی عکسشو گذاشت منو تگ نکنی جیگر😂

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

من همسرمو دیدم فکم افتاد صورتم سرخ سررررخ شد 

چ لحظه ای ببووود 


اخه من با همسرم تو نت  اشنا شدم ، خیلی پسر باااادب و مهربونی بود ، اولین دیدارمون روز خواستگاری بود با اینکه عکساشو از قبل دیده بودم ولی از نزدیک خیلی زشت و بدتیپ بود ، وابستم شده بودم ولی چهرش اصلا ب دلم نشست

تا خدا بنده نوازست، ب خلقش چ نیاز🤷‍♀️میکشم نازیکی تا ب همه ناز کنم🧚‍♀️

خواستگارم که الان نامزدمه  در مراسم خواستگاری هی موبایلشو چک میکرده یعنی پیامای واتساب چون فرداش قرار بود بره تهران وببین کنسل شده یا نه حالا من از اینکارش خوشم نیومد وبش گفتم موبایلتو بده بم بن داد ورفتم تو واتساب وچک کردم پیاماشو 😅😅😅😅 حالا نمیدونم فازم چی بود که واتسابشو چک کردم 😥😅

من اولین نفری بیادخودمو بزور جامیکنم. چون اون بدبختی‌ از از متن که اومد واسه منه زشت😂😄😂

من یک دخترم امانه مثل دخترای دیگه من در کودکی سختیای زیادی کشیدم که بعضیاتون شاید توسنای بالاهم تحملشو نداشته باشین  قبلاً توامضام بود اما عوضش کردم چون نمی‌خوام غم گینتون کنم. ولی زورم میاد بعضیاتون زندگی خوبی دارین ولی بزم بهانه الکی میگیرین😐😐 لطفابرام دعاکنیم به هدفم برسم😘😘

😂😂😂😂اعتماد به نفس خوبی داشتن

شب خواستگاریم پدر و مادر و خواهرم نبودن خالم و شوهر خالم بود منم خب خیلی استرس داشتم وقتی اومدن و نشستیم خالم گفت پرواز جان برو چایی رو بیار منم گفتم چشم بعد اومدم بگم با اجازتون من میرم داخل اشپزخونه به جای م گفتم ک😫😫😫😫خیلیییی بد بود ابروم رفت😂😂😂نامزدم میگفت بفرمایید بفرمایید برید سریع تر😂البته بماند چه قدر به خاطر قیافه نامزدم مسخرش میکنن 

*پرستاری عشق میخواهد...ولی'کاملاعشق نیست*
من همسرمو دیدم فکم افتاد صورتم سرخ سررررخ شد  چ لحظه ای ببووود  اخه من با همسرم تو نت ...

هنوزم فک میکنی زشته؟؟؟

یه مازندرانی باتعصب😎🙌                               امضا ندارم انگشت میزنم😐☝🔵

من روز یه خانمی اومد خونه ما یکم شیرین میزد مامانم نبود تند تند اومد داخل نشست. گفت اومدم خواستگاری اسم پسرم امید ه و....‌

من و خواهرم گفتیم خوب آدرست کجاست ؟

گفت میری تو خیابون فلان.کوچه پنجمی میری میری میرسی به یه کوچه باریک میری توش ؛ میری میری میرسی به یه در که به دیوار وصله.اونجا خونه ماست.


من و خواهرم جلوش پوکیدیم از خنده.

خلاصه که دیگه نیمد ولی بعدش فهمیدیم پسرش دکتر بوده😂😐

😍خدایا خیلی دوستت دارم😍
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792