اینارو که اینجا مینویسم فقط واسه آرامش خودمه شاید سبک شم...
من همیشه اضافی بودم...تو خونواده...تو جمع هم سنام...حتی تو کره زمین...همیشه اطرافیان ازم فراری بودن...هر وقت میدیدم اونا خوشحالن شادن منم به خودم جرئت میدادم برم تو جمعشون و یه ذره خوش بگذرونم...ولی اونا تا منو میدیدن ترش میکردن...اخم میکردن...بدو بیراه میگفتن منم برمی گشتم سر جام و تو لاک خودم فرو میرفتم...اونا هم دوباره به خوشیشون ادامه میدادن...الان دلم خیلی گرفته ازینکه همه انگار دارن تحملم میکنن...ازینکه کسی رو ندارم تا هر وقت دلم گرفت برم پیششو حرق دلمو بزنم...پیشش گریه کنم.. اینکه نسبت به هم سنام عقب افتادم...اینکه نمیدونم از زندگی چی میخوام اذیتم میکنه...آینده ای که معلوم نیست چی میشه...
اونا یه طرز فکر غلطی دارن که بر همون اساس منو بد یمن میدونن...
ای وای خدایا چ حرفا
مثلا چ طرز فکری
دیدی که سخت نیست تنها بدون من...دیدی که صبح میشود شبها بدون من...این نبض زدگی بی وقفه میزند...فرقی نمیکند با من! بدون من...دیروز گرچه سخت امروز هم گذشت طوری نمیشود فردا بدون من
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
من یه دونه دویت از تو دانشگاه پیدا کردم بسیارهم باهم خوبیم دیگه هیچ دوستی ندارم و واقعا خوشحالم دختر عمه ها وخاله هامم همین مدلین که تو می گی کلا وقتی دیدم اینجورین رابطمو باهاشون کم کردم مجبور نیستن تحملم کنن من خودم رو پای خودم وایسادم و خودم واسه خودم دوست پیدا می کنم و پیشرفت تا چششون دراد😍
طرز فکرشون اینه که بچه ای که پدرشو از دست داده شومه...نباید تو مراسمای شادی باشه...چون بدبختی میاره. ...
وای خدا اینا چقدر عقب افتادن
دیدی که سخت نیست تنها بدون من...دیدی که صبح میشود شبها بدون من...این نبض زدگی بی وقفه میزند...فرقی نمیکند با من! بدون من...دیروز گرچه سخت امروز هم گذشت طوری نمیشود فردا بدون من