۲۵سالمه شوهرم۳۸ ی ساله ازدواج کردم شوهرم یه پسر ده ساله داره توی زندگیمون با هر مشکلی ک میشد شوهرم همش پای بچشو میکشید وسط و همش میگه میتونم اسم تو رو از شناسنامم پاک کنم اما از بچم ن.خلاصه همه چیو ب بچش ربط میدا و منو با رفتاراش خیلی ازار میده حرف گوش کن خانوادشه به بند زندگیش نیست دوسه روز پیش منو از خونم بیرون کرد با کتککاری ولی هیچ اثار زخمی کبودی ندارم فقط بدنم کوفته شده.بعدم همون روز من زنگ زدم پلیس اومد صورت جلسه نوشت ک شوهرم خودش منو بیرون کرده با تمام این بد رفتارایشا بازم میگم اگه پشیمون بشه بهم تعهد اینچیزا بده بر میگردم نمیخام زندگیم خراب بشه شاید ادم بشه از طرفیم از طلاق میترسم ک حرف مردم و اشکای پدر مادرم چی.ی بار منو خواهراش از خونم انداختن بیرون بعد ی هفته باز خودم برگشتم ب زندگیم ازم تعهد گرفت برا بچش مادری کنم و تمکینش باشم و بدون اجازش بیرون نرم.چون میدونه من ضعف دارم ب طلاق تقی ب تقی میخوره منو از خونم بیرون میکنه.طلاهامم ازم گرفته بعد بهم زنگ زده طلاهرو تو بردی خودش بیرونم کرد دست خالی.همه چیم گرفته حالا موندم با کوله باری از مشکلات و غصه حالا چ کنم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
اگر بخواهی به هرچیزی که به تو گفتهمی شود، واکنشی عاطفی نشان بدهیبه «رنج بردن» ادامه خواهی داد. اگراجازه دهی کلماتِ دیگران تو را کنترلکند، هرچیز دیگری هم تو را زیر سلطهخواهد گرفت! نفس بکش و بگذار بگذرد ...!!
۲۵سالمه شوهرم۳۸ ی ساله ازدواج کردم شوهرم یه پسر ده ساله داره توی زندگیمون با هر مشکلی ک میشد شوهرم همش پای بچشو میکشید وسط و همش میگه میتونم اسم تو رو از شناسنامم پاک کنم اما از بچم ن.خلاصه همه چیو ب بچش ربط میدا و منو با رفتاراش خیلی ازار میده حرف گوش کن خانوادشه به بند زندگیش نیست دوسه روز پیش منو از خونم بیرون کرد با کتککاری ولی هیچ اثار زخمی کبودی ندارم فقط بدنم کوفته شده.بعدم همون روز من زنگ زدم پلیس اومد صورت جلسه نوشت ک شوهرم خودش منو بیرون کرده با تمام این بد رفتارایشا بازم میگم اگه پشیمون بشه بهم تعهد اینچیزا بده بر میگردم نمیخام زندگیم خراب بشه شاید ادم بشه از طرفیم از طلاق میترسم ک حرف مردم و اشکای پدر مادرم چی.ی بار منو خواهراش از خونم انداختن بیرون بعد ی هفته باز خودم برگشتم ب زندگیم ازم تعهد گرفت برا بچش مادری کنم و تمکینش باشم و بدون اجازش بیرون نرم.چون میدونه من ضعف دارم ب طلاق تقی ب تقی میخوره منو از خونم بیرون میکنه.طلاهامم ازم گرفته بعد بهم زنگ زده طلاهرو تو بردی خودش بیرونم کرد دست خالی.همه چیم گرفته حالا موندم با کوله باری از مشکلات و غصه حالا چ کنم
نمیدونم ولی جاری خواهرم مشکل شمارو داشت بچه رو اصلا پیش خودش نبرد خیلی هم تهدیدش می کردن ولی خدارو ش ...
تو روخدا اینطوری راهکارندید همه مثل هم نیستن بدتر یه بچه بدبخت میشه این زن جوان یعمر افسرده مرد اگ مردباشه اینطوری نمیکنه
اگر بخواهی به هرچیزی که به تو گفتهمی شود، واکنشی عاطفی نشان بدهیبه «رنج بردن» ادامه خواهی داد. اگراجازه دهی کلماتِ دیگران تو را کنترلکند، هرچیز دیگری هم تو را زیر سلطهخواهد گرفت! نفس بکش و بگذار بگذرد ...!!
اگر بخواهی به هرچیزی که به تو گفتهمی شود، واکنشی عاطفی نشان بدهیبه «رنج بردن» ادامه خواهی داد. اگراجازه دهی کلماتِ دیگران تو را کنترلکند، هرچیز دیگری هم تو را زیر سلطهخواهد گرفت! نفس بکش و بگذار بگذرد ...!!