دیروز رفتیم تو باغ بابام با داداشم و زنش و مامانمینا
بعد ما خیلیییی وقت بود نرفته بودیم اونجا ساختمانش خیلییی کثیف و چندش شده بود.
بابا منم خیلی روی باغش حساسه،میگه اینجا خونه ی منه به شما ربطی نداره 🤨
منم پاشدم کل اساس ها ساختمون رو ریختم بیرون گفتم میخوام تمیز کنم، بابامم بلند بلند فحش میداد و خونش به جوش اومد، دیگه مامانم و زنداداشم و دو تا داداشام از ترس بابام به کمک من شتافتن تا زودتر تموم بشه 😂😂😂
هیچی دیگه دو ساعته خونه تکونی کردیم.
ولی بابام قهر کرد رفت تو آلاچیق نشست 🙄🙄🙄