سلام عزیزانم
خلاصه تعریف میکنم تا سرتون رو درد نیارم
به خاطر کرونا دوهفته هست پامو از خونه نذاشتم بیرون چون بچه شیرخواره دارم از اون ورم شوهرم خیلی میترسه اجازه نمیده برم جایی
مادرم هرروز زنگ میرنه که چرا نمیای منو ببینی؟ از اون ور هم زن برادرام و خواهرام هرشب خونش هستن و پرش میکنن که چرا فلانی نمیاد اگه اتفاقی برات بیفته دخترت ( منظورشون منم )میندازتت بیرون
مادرمم دهن بین هرچی میشنوه پر میشه ، دیروز هم زن داداشم پرش کرده امروز مامانم بم زنگ زده میگه تو از نظر من مردی دختری به اسم تو ندارم هیچ وقت نیا خونم
از اون ور شوهرم میگه اصلا نمیزارم بری بیرون به خاطر کرونا
امروز عصبانی شدم به مادرم و شوهرم گفتم بین شما دوتا گیر افتادم دست از سرم بردارین خلاصه شستم هردوشون رو 😢
به شوهرم میگم بابا بذار ربع ساعت فقط برم نمیزاره به مادرم میگم درک کن بیماری هس شوهر هس نمیتونم بیام درک نمیکنه
شما بگید با اینا من چکار کنم