من بعد تقریبا سه سال میخواستیم اسفند عروسی کنیم که بخاطر کرونا لعنتی بهم خورد، تو عقدم واقعا بهم سخت گذشت مادرشوهرم با اینکه من تو عقد بودم رفت یکی از دخترای فامیلشو واسه پسر دیگه ش گرفت، اونا هم انقدر خرج گذاشتن رو دستش که دو تا برگه کالای جهیزیه رو نتونستن بخرن، یه خرید عروس مزخرف در حد سه برگه کردن که من جلو خانوادم شرمنده شدم ولی ماه بعدش خنچه عروس آنچنانی بردن برای بله برون اون دختره، الانم دلم گرفته به شوهرم میگم چرا برای ما سه سال طول کشید ولی واسه اینا تو شش ماه عقد و عروسی قراره باهم بشه میگه اونا پول دارن بابای تو چی، کلی بد و بیراه گفت، ما خدارو شکر وضع مون بد نیست جهیزیه که بردم خانواده شوهرم اقرار کردن تا حالا ندیدن، اونا که شوهرم وضع مالی شو میزنه تو سرم توی روستا زندگی میکنن و چندتا زمین کشاورزی دارن و چند قطعه زمین فروختن... شوهرم الان شش ماه بیکاره جایی میریم یا چندتا دوست دعوت میکنیم خونمون من خرج حساب میکنم با درآمد خودم حالا باید اینجوری تحقیرم بشم، میگه برو لباساتو از خونه وردار تا وقتی عروسی گرفتیم تکلیفت روشن کنم منم گفتم فقط لباسام بر نمیدارم کل خونه رو خالی میکنم خیلی لجم گرفته بود آخه به من گفت خودت به من انداختی