یک ماه پیش مهمونی بودیم فامیلای مامانم اینا بودن.منم همینجوری با بچه ۴ ماهه دخترعمو مامانم که ۲سال از من بزرگتره داشتم بازی میکردم که یهو گفت تو که انقدر خوب بلدی با بچه ها بازی کنی و دوسشون داری چرا نمیاری؟؟منم موندم چی بگم از دهنم در رفت گفتم نه بابا ۱۰۰سال با این همه سختی و درس و دانشگاه من نمیتونم😑😑😑ولی ته دلم میخواستم بگم آره خیلیییییییی دوست دارم میمیرم برا بچه ولی ۱سال و نیم اقدامم تا الان یکبار پارسال سقط کردم😔😥خیلی نی نی دوست دارم...ولی حفظ ظاهر کردم مثلا با این حرف مسخره...یعنی چی ۱۰۰ سال؟؟؟؟منکه لحظه شماری میکنم برا بچه😢😢عذاب وجدان دارم بچه ها 😭😭😭