میگم تا حالا دانشجویی با رلتون رفتین بیرون ؟از اتفاقای تو ماشین میترسم ،خوبه بهش بگم با خواهرش بریم بیرون،شما از خاطراتتون با رلتون وخواستگارتون بگین،میترسم بعد از اینهمه که باهاش باشم ،خونوادم بخاطر شغل آزادش نپذیرنش،اون خونه وماشین ودرآمد آزاد داره ولی ماشینش پرایده،چطور میشه این رابطه رو ادامه داد؟خوشکله وزیاد دورمه ولی من میترسم کلن ،خیلی هم پسرا رو دیدین اذیت میکنن ،چیکارش کنم ؟چند بار بلاکش کردم چهارمین بار با گوشی آشناش اومد دوباره باهام ،چه کنم ؟دوست دارم بدونم تهش چی میشه؟ساکن اهوازه ،بریم کجا خوبه؟
ببین منم اولش خب اعتماد نداشتم اولین قرارو مدتشو کم کن مثلا ۳۰ دیقه ببینش بد برو خونه& ...
مشکل خونست ،خطر زیاده،شوشتر که برام حرفه ولی اون اهوازه ومنم دانشجووام ،خونه درکار نیست ،قراره عقد کردیم بریم خونش ،نمیدونم والله گیج شدمه،از همه جا گرفتارم
ببین من یه مشکلی دارم با این قضیه واقعن،از کوچیکی که کلی مشکل داشتم هیچکی درکم نمیکرد وهمه میگفتن ازدواج کن راحت میشی،همه تو فامیل از من بزرگترنو کلن من همه کار کردم موقیت اجتماعی خوبی به دست بیارم که لخاطر مشکلاتم ازدواج نکنم،با دخترا صمیمی باشم ،هر کاری کردم نشد،از طرفی بخاطر مشکل بابام بام از پسرا متنفر بودم ،حالا که به موفقیت درسی که خواستم نرسیدمو از همه جا خوردمو دوست پسر سابقم ولم کرد ،اون مجبتو درکو از یکی میخام ولی هم میترسم هم نمیترسم هم دوست دارم هم دوست ندارم ،خیلی به فکر تلافی همه چی ام،زندگیم یه رمانه ولی نمیدونم چرا همه چی برای من به ازدواج ختم میشه،از مجبوری وکمبوده
آفرین🌹🌹🌹🌹🌹 .واقعاً همینه من تو کلاس مربوط به این مسائل شرکت کردم استاد میگفت باید دختر به باباش ...
مشکل من دقیقن بابامه ،اون حتی نمیزاشت خواستگارامم ببینم،دیوونم کرده بخدا ،همش بی محبتی ازش دیدم ولی خب دوسش دارم ،پدر برای دختر خیلی مهمه ،تایید پدر اعتمادبنفس دخترو واسه ازدواج میبره بالا،اگه به بابام گفتم سرمو میکنه ،نمیدونم والله