2777
2789
عنوان

خاطرات خنده دار خواستگاری که اومد خونتون

| مشاهده متن کامل بحث + 829 بازدید | 40 پست

یکی تعریف کرد گف خواستگار اومده بود پسره و مادر و خواهرش از اشپزخونه چای میاوردم پام گیر کرد ب فرش پرت شدم وسط حال سینی چای هم یک قدم جلوتر از من پرت شد دلم میخواست همونجا دراز ب دراز بیافتم بلند نشم 

مادر و خواهرپسره میگفتن اشکال نداره اتفاقه پاشدم مامانم ی اخمی کرده بود نگاه ب پسره کردم دیدم میخنده یواشکی بعد چند روز از بیرون میومدم جلو دررسیدم زنگ بزنم دیدم ی ماشین جلو در خونمون پارکه ی پسر توش نشسته چقدر هم شبیه خواستگارمه داره منو نگاه میکنه زنگ زدم رفتم تو دیدم بله مادر و خواهرش اومدن و... عقد کردیم همون شب اول تو اتاق ک رفتیم ترکید از خنده اینقدر خندید خندید همش میگف میدونی وقتی چای اوردی و اونطوری پرت شدی با خودم گفتم این زن زندگی منه خونه مامانم پرسید نظرت چی بود گفتم از هیچی شانس ندارم حداقل این دختر بگیرم ی عمر بخندم 



برا من ي خاستگار اومده بود خيلي مذهبي يودن من ك جوابم ن بود ولي اصرار ميكردن ك صحبت كنين رفتيم صحبت ...

😆😆😆😆😆😆😆ناقلا کدوم شبکه رو انتخاب میکنی 

یادم باشه جز سوالات خواستگاریم بذارم 

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

من شب خاستگاری تو جمع نبودم تو اتاق داشتم گوش میدادم😔😂

پیری میگفت اگر میخوای جوان بمانی راز دلت را فقط ب کسی بگو که" د وستش داری و دوستت دارد"  خندیدم و گفتم پس چرا تو جوان نماندی؟؟!!!!              پیر لبخند تلخی زد و گفت:"دوستش داشتم..اما دوستم نداشت"                                                                  اسمم رزاس😍😍(رزا بودم وقتی رزا مد نبود)                 تاریخ شروع رژیم ۱۷/۴وزن:۷۶/۹۰۰😑😑🌸🌸🌸🌸هدف اول ۷۰😐🌸🌸🌸🌸هدف دوم:۶۵😊🌸🌸🌸🌸هدف سوم:۶۰😛😛🌸🌸🌸🌸🌸هدف اخر۵۸😍😍😍😍😍 من میتووووووووونم😍😍
ما دوستیم بعد اومدن ک خاستگاری شیرینی تر اوردن یهو گفتم ااا علیرضا(دوزپسرم) ای کاش خشک میخریدی مادره ...

ان شاءالله بهم برسین عزیزم شما هم واسه ما دعا کن ما هم مثل شما هنوز بهم نرسیدیم یه کوه مشکلات داریم

اولین خاستگاری که برام اومد داداشام از من کوچکترن .یادمه تواتاق بودن  منو خاستگار میخاستیم بریم بحرفیم .بابام هیچی نمیگف اون وقت داداشام از اتاق بیرون نمی اومدن .یعنی ماغیرتمون اجازه نمیده.....بابام داد زد کتک میخاید بیاید بیرون      

خدای من به خاطر همه چیزهای خوبی که بهم دادی شکر ،شکر ،شکر.دوستت دارم خدا ،همیشه بامن باش.

اولین خاستگاری که برام اومد داداشام از من کوچکترن .یادمه تواتاق بودن  منو خاستگار میخاستیم بریم بحرفیم .بابام هیچی نمیگف اون وقت داداشام از اتاق بیرون نمی اومدن .یعنی ماغیرتمون اجازه نمیده.....بابام داد زد کتک میخاید بیاید بیرون      

خدای من به خاطر همه چیزهای خوبی که بهم دادی شکر ،شکر ،شکر.دوستت دارم خدا ،همیشه بامن باش.

خیلی بچه بودم پسر همسایمون  یه نامه انداخت جلو پام رفتم تو دستشویی بازش کردم  خواستگاری کرده بود از ترس سکته زدم بعد فحش تمام عالم  رو نثارش کردم تو یه نامه جالبه عین گیجا میترسیدم  بابام منو بهش بده  ترس الکی بچگونه داشت منو میکشت

یکی میگف منو پسرخالم همو دوس داشتیم بهم نامه میدادیم پسخالم رف سربازی وقتی برگشت اومد خواستگاری شوهرخالش فوت کرده بوده(بابای پسره)

خلاصه این خانوم ک میره تو حال بشینه مادر دوماد میگه دوتا جوون برن حرف بزنن این خانوم پا میشه ک بره با عشقش تو اتاق حرف بزنن میبینه داداش کوچیکه عشقش پامیشه اونجا میفهمه برا داداش کوچیکه اومدن خواستگاری همون لحظه میگه میخوام با برادربزرگتر صحبت کنم ک ب عنوان پدر اومدن خواستگاری ی حرفایی دارم 

میرن تو اتاق با عشقش هردو گریه میکنن و بحث و....

بعد ک از اتاق میان بیرون معلوم بوده هردو گریه کردن داداش کوچیکه پامیشه ک برن حرف بزنن تازه متوجه میشه بابا اینا همو میخوان جاها عوض میشه برادر کوچیکه دست برادربزرگرو میذاره تو دست عشقش

الان اون خانوم ۴۹سالشه ی دختر ۲۲ساله داره ک متاهل هستش شوهر این خانوم خیلی دوستش داره 

و برادرشوهر هم طبقه پایین زندگی میکنه و متاهل هس

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز