تا حالا شده سوتی بدین بخواین جمعش کنین بـــــزنین بریــــنین؟؟؟؟
ی بار تیپ شیک و پیک زده بودم رفتم نمایشگاه کـــتاب عاقا رسیدم جلوی پله دیدم واااو کـــــلی پسر وایسادن با ناز و عشوه داشتم میرفتم بالا یــــهو پله دومی خوردم زمین همه با لبخند نگام کردن خیلی شیک پا شدم پله بعدی هم خوردم زمین همه دیگه صدای خنده هاشون بلند شده بود
عاقا پله بعدی هم نزدیک بود بخورم زمــــین ک دیگه ملت ریسه میرفتن😕😕
نمیدونم چرا چلاق شده بودم...
هیچی دیگه از در پشتی فرار کردم...
ی بار دیگه هم ی استـــــاد داشتیم به بوی نارنگی حساسیت داست... با دوستای دانــــــشگاهیم گفتیم نارنگی ببرم سر کلاس پوست کنیم یواشکی بوش بپیچه اســـــــتاد اذیت کنیم...تو کولم ی ۱۰-۱۲تا نارنگی گذاشـــــــتم هندزفری به گوش سمت دانشگاه توی راهرو دانشگاه دیدم همه منو نگاه میکنن میخندن پشــــــتمو دیدم زیپ کولم باز شده بود همه نارنگیا دونه دونه کـــــف راهرو پخش شده بود لامصب استادمون سید بود....جدش منو گرفت😐
شما هم تعریف کنین ...
ماچ به کلتون...